مبين رنگ انار ورنگ سيب اند
كه مردم رنگبازاني عجيب اند
دل من!پخته ها را خام وقتي
توكه خامي چطوري مي فريبند؟!
چو مردم آتش وچوبم ؟ نه هرگز
پر از جريان آشوبم؟ نه هرگز
نه اين گفتم بريزي بر سر من
توانم خوب، ايوبم؟! نه هرگز
اگر از عشق دنيا سربتابي
دودنيا پاي همديگر بيابي
بگو پرواز بهتر ، يا به غفلت
درون بستري از پربخوابي؟
جزيره كو و دريا كو وقايق؟
كه بر دريا زنم دور از علايق
زمين ديگر نه جاي زندگاني ست
زمين خالي ست از دل هاي عاشق
كدامين فرد ما در فكر دين بود؟
اگر بوديم وضع ما چنين بود؟
به واقع آخرين اميد مردم
خداي اولين وآخرين بود