دلنشین
امیر خسرو دهلوی
که بخشایش کنی بر مستنمندی ز دردی وارهانی دردمندی
عبدالرحمن جامی , هفت اورنگ
ترحم کن و عفو و بخشش نمای که اینها رسیدت ز فضل خدای
فردوسی بزرگ
گر آزاد داری تنت را ز رنج تن مرد بی رنج بهتر ز گنج
هر آنکس که بخشش کند با کسی بمیرد تنش نام ماند بسی
ستون خرد داد و بخشایشست در بخشش او را چو آرایشست
همه مردگان را بر آری ز خاک به داد و به بخشش و به گفتار پاک
---------------------------------------------------------------------------- به فرمان یزدان نیکی فزای که اویست بر نیک و بد رهنمای
سرانجام جای تو خاکست و خشت جز از تخم نیکی نبایدت کشت
هر آنکس که نیکی کند بگذرد زمانه نفس را همی بشمرد
بدین کار چون بگذرد روزگار ازو نام نیکی بماند یادگار
همه خاک دارند بالین و خشت خنک (نیکتر) آنکه جز تخم نیکی نکشت
تو پند پدر همچنین یاددار به نیکی گرای و بدی باد دار
بیا تا همه دست نیکی بریم جهان جهان را به بد نسپریم
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس دگر هر چه باشد نماند به کس
سخن نغز و کردار نیک بماند چنان تا جهان است یک
مولانا جلال الدین محمد بلخی پدر عرفان جهان :
بدی کردند و نیکی با تن خویش تو نیکو کار باش و بد میندیش
مال از همه ماند و از تو هم خواهد ماند آن به که بجای مال نیکی ماند
سعدی بزرگوار :
جهان نماند و خرم روان آدمی که بازماند از او در جهان به نیکی
تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
همین نصیحت من پیش گیر و نیکی کن که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد
---------------------
جهان یادگارست و ما رفتنی به گیتی نماند به جز مردمی
فردوسی