چه شبی ست یا رب امشب، که زپس سحر ندارد
چه شبی ست یا رب امشب، که زپس سحر ندارد
من و باز آن دعاها ، که یکی اثر ندارد
غلط است اینکه گویند،که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
سیب سرخی را به من بخشید و رفت
عاقبت بر عشق من خندید و رفت
اشک درچشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
چشم از من کند و دل از من برید
حال بیمار مرا فهمید و رفت
با غم هجرش مدارامیکنم
***
به نام خالق عشق
راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست
انجا جزآن که جان بسپارند چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی خوش می بود
در کار خیر جاجت هیچ استخاره نیست